خام پخته

معنی کلمه خام پخته در لغت نامه دهخدا

خام پخته. [ پ ُ ت َ / ت ِ ] ( اِ مرکب ) قسمی جامه است که تار و پود آن ابریشم خام است. قسمی پارچه ابریشمین که بمازندران کنند. || نوعی کتان که بمازندران بافند که پرز دارد.

معنی کلمه خام پخته در فرهنگ فارسی

قسمی جامه است که تار و پود آن ابریشم خام است .

جملاتی از کاربرد کلمه خام پخته

درکار هوای تو هر آن‌ کس که بود خام پخته نشود تا که می خام نگیرد
اگر بسوزی ای خام پخته خواهی شد که نان به مرتبه گه گندمست و گاه خمیر
خامند و پخته مانا تو دو شراب داری در خام پخته گردان در پخته خام گردان
صد جام درکشی ز کف دیو آنگهی بینی ترش کنی بخور ای خام پخته خوار
عمر ضایع میشد اندر پختن سودای خام پخته نبود هر که زینسان کارهای خام کرد
میوه گر کهنه شود تا هست خام پخته نبود غوره گویندش به نام