ذعر. [ ذَ ] ( ع مص ) ترسانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). تخویف. تهدید. بیم دادن. ذعر. [ ذَ ع َ ] ( ع اِمص ) سرگشتگی. تحیّر. ذعر. [ذُ ] ( ع اِ ) ترس. خوف. بیم. خشیت. رعب. رهب. فزع. فرق. هراس. دهشت. وحشت : سبب ذعری که در صمیم دل او متمکن گشته و خیالی که بحواشی خاطر او متطرق شده. ( ترجمه تاریخ یمینی نسخه خطی مؤلف ص 155 ). ذعر. [ ذُ ع َ ] ( ع ص ) امر مخوف. چیزی که از آن ترسیده شود.
معنی کلمه ذعر در فرهنگ فارسی
امر مخوف چیزی که از آن ترسیده شود .
جملاتی از کاربرد کلمه ذعر
«فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشِیرُ» ای المبشّر و هو یهودا و هو سبط الملک من بنی اسرائیل جاء مع برید لیوسف الی یعقوب، و قیل انّ البشیر مالک بن ذعر و الاوّل اصحّ.
مالک ذعر گفت من درین جایگه چاهی دیدهام هر چند که آب آن تلخ است امّا یک امشب بدان قناعت کنیم، مرد خویش را فرستاد بطلب آب، پیش از کاروانیان رفت و دلو فروهشت چنانک ربّ العزّه گفت: «فَأَدْلی دَلْوَهُ»، جبرئیل آمد و یوسف را در دلو نشاند او را برمیکشید، عظیم گران بود، طاقت بر کشیدن مینداشت تا دیگری را به یاری خواند، چون یوسف بنزدیکی سر چاه رسید، وارد در نگرست شخصی را دید زیبا چون صد هزار نگار جمالی بر کمال، رویی چون ماه تابان و چون خورشید روان، شعاع نور روی وی با دیوار چاه افتاده و آن چاه روشن چون گلشن گشته، مصطفی (ص) گفت: «اعطی یوسف شطر الحسن و النّصف الآخر لسائر النّاس».