ذاک

معنی کلمه ذاک در لغت نامه دهخدا

ذاک. [ ک َ ] ( ع اِ ) اسم اشاره به مذکر بعید است. آن.
ذاک. [ کِن ْ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از ذکو. ذاکی. مسک ٌ ذاک ، مشکی تیزبوی. مشکی تندبوی.

معنی کلمه ذاک در فرهنگ فارسی

نعت فاعلی از ذکو .

جملاتی از کاربرد کلمه ذاک

لا رعی اللّه سرب هذا الزّمان‌ اذ دهانا فی مثل ذاک اللّسان‌
و شاهدت ماء شابه الروح فی الصفا و یعشق ذاک الماء ما هو نار
نه هر که در راه شریعت توبه کرد بعفو و مغفرت رسید، از روی حقیقت بصدق محبت رسید! روزگاری داود پیغامبر (ع) میگریست و تضرّع میکرد. آخر او را گفتند: یا داود لم تبکی و قد غفرت لک، و أرضیت خصمک، و قبلت توبتک؟! چرا می‌گریی و ترا آمرزیدم، و خصمت خشنود کردم، و توبت تو قبول کردم، و عذرت بپذیرفتم؟! گفت: بار خدایا! میدانم، لکن آن وقت خوش که داشتم در صحبت، و آن نفس که مرا با تو بود در خلوت، باز ده. گفت: یا داود! هیهات! ذاک ودّ قد مضی.
امشب ای ساقی بدور انداز جام مثل ذاک اللیل ما جازالمنام
فیقال ذاک فی اهل الجنّة ممّن لم تمسه النّار الّا تحلة القسم، لا فیمن تمسه النّار ببعض عذابها.
اجعل الخضر لامری سببا ذاک او امضی و اسری حقبا
ذفت ذاک الشراب کیف اسلو بسراب بقعیه الخطرات
لم یبق منه سو اهبآء ینسف ذاک الهبا الریاح
جد طلب آسیب او ای ذوفنون لا یمس ذاک الا المطهرون