دکلان. [ دُ ] ( اِ ) آلت پشم و ابریشم تابیدن ، و آن چوبی است مدور و سیخ چوبی بر آن گذرانیده اند و پشم و ریسمان را بدان تاب دهند. ( از برهان ) ( از آنندراج ). دِکلو، در تداول جنوب خراسان : زلف کآن از رعشه جنبد پای بند دل نگردد باد کز دکلان جهد تخت سلیمان برنتابد.سیف اسفرنگ.
معنی کلمه دکلان در فرهنگ عمید
تکه ای چوب گرد که سیخی از میان آن گذرانیده و با آن پشم یا پنبه می ریسند، آلت نخ تابی.
معنی کلمه دکلان در فرهنگ فارسی
آلت پشم و ابریشم تابیدن .
جملاتی از کاربرد کلمه دکلان
صبح روز بعد، لیلی از کریسی می خواهد که او را تا حمام همراهی کند. در حین انتظار، لیلی به کریسی اعتراف می کند که به دکلن در مورد شرایط خروجش دروغ گفته است و می گوید که برای زندگی بهتر در آمریکا می رود و نمی خواهد با او باشد و همین امر دکلان را به سمت خودکشی سوق داد. سپس او قبل از اینکه هر دو آب را بگیرند، از کریسی طلب بخشش می کند و دریافت می کند. در حالی که آنها به خانه می روند، آیلین از پدر درموت به دلیل رفتار مستانه خود عذرخواهی می کند، که پدر درموت پاسخ می دهد که هدف واقعی زیارت حفظ ایمان حتی در غیاب معجزه بود. آیلین سپس با کریسی آشتی میکند و او به او اطمینان میدهد که تودهاش ممکن است به دلیل نداشتن علائم اصلی آنقدر که میترسید جدی نباشد.