دوگیتی
جملاتی از کاربرد کلمه دوگیتی
نما خود نوری از تاب جمال خویشتن ورنه که دارد در دوگیتی تاب دیدار آن تحمل را
همت او در بزرگی در دوگیتی نَنْگرد گر دو گیتی پیش چشم او بود بر من یزید
شدی آن همایون تک رهنمون به یک جنبش ازهر دوگیتی برون
ای میر جوان بختکه یزدان به دوگیتی خشم وکرمت را سبب خوف و رجاکرد
سزد گر بنازند در هر دوگیتی به اقبال او هم پدر هم برادر
چون به عشق مجاز نیست نیاز به دوگیتی هواپرستان را
زیرا که بود قاید او بخت خواجهای کز جود او وجود دوگیتی شد آشکار
کتابی گشایند پیشت ادیبان که از وی شمار دوگیتی بدانی
در قبضهٔ تقدیر توگویی ملکالموت ایدون ز پی مرگ دوگیتی است مهیا
ای مهین سلطان ملک هستی ای کاندر غدیر کرده حق برهر دوگیتی سید و سلطان تو را