دوته

معنی کلمه دوته در لغت نامه دهخدا

دوته.[ دُ ت َه ْ ] ( ص مرکب ) دوتو. ( ناظم الاطباء ). دوتا و دوتو و منحنی و دوبالا. ( آنندراج ). دوتا. ( شرفنامه منیری ) ( آنندراج ). رجوع به دوتو در همه معانی شود.
- دوته طاق ؛ کنایه از ابروی کمان و خمیده :
ز خواب اندر چو برخیزم سیه گردم دوته گردم
از آن جادو و زآن آهو سیه چشمش دوته طاقش.منوچهری.- دوته کردن ؛ خم کردن. دولا کردن. تاکردن. خم دادن. دوتو کردن. خمانیدن :
دردا که همه روی به ره باید کرد
وین مفرش عاشقی دوته باید کرد.( منسوب به ابوسعید ابوالخیر ).با همه نااهلی خود گه گهی
پشت به دیوار دوته می کنم.سپاهانی ( از شرفنامه ).سالک صلیب بتکده سیآت ماست
قدی که در نماز دوته می کنیم ما.سالک قزوینی ( از آنندراج ).- دوته گردیدن ؛ خمیدن. منحنی شدن. دوتا شدن.

معنی کلمه دوته در فرهنگ عمید

= دوتا۱

معنی کلمه دوته در فرهنگ فارسی

( اسم ) نوعی تار که دارای دو تار ( سیم ) است .

جملاتی از کاربرد کلمه دوته

در سال ۱۹۵۸، این باشگاه برای اولین بار به لیگ دسته اول فوتبال آلبانی ارتقا یافت و نام خود را به «باشگاه ورزشی پرپاریمی» تغییر داد. اولین جام بزرگ این باشگاه در سال ۱۹۶۷ به دست آمد، زمانی که آنها قهرمان کاتگوریا ای دوته شدند و دوباره به لیگ دسته اول فوتبال آلبانی ارتقا یافتند.[نیازمند منبع]
اگر جسمم بسوزی سوته خواهم اگر چشمم بدوزی دوته خواهم
تیمار من پشت دوته باید داشت چشم از پی حاجتم بره باید داشت
ز خواب اندر چو برخیزم سیه گردم، دوته گردم از آن جادو ، و زان آهو، سیه چشمش، دوته طاقش
با همه نا اهلی خود گه گهی بر در او پشت دوته می کنم
دردا کی همی روی بره باید کرد وین مفرش عاشقی دوته باید کرد
از پی تعظیم او از جای جست هر دو زانو را دوته کرد و نشست
زان نشاء که می فزاید ادراک گردیده دوته مدام چون تاک
اشتر ما شو ولی رهوار باش قد دوته فرما و اشتروا باش