دواننده
معنی کلمه دواننده در فرهنگ عمید
۲. کسی که سوار بر اسب یا چهارپای دیگر شود و او را بدواند.
معنی کلمه دواننده در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه دواننده
تو هم ای پای برجا مانده بودی دوانیدت دواننده دویدی
ز دشت سوی وی اشجار را دواننده که ستر خویش کند آن یگانه دو سرا