معنی کلمه دنگل در لغت نامه دهخدا
گر دنگل آمد این پسرت تا کی
بربندیش به آخرهر مهتر.ابوالعباس ( از لغت فرس اسدی ).محتمل است در این شعر «گر دنگل » مرکب از گر + دنگل نباشد بلکه یک کلمه باشد چنانکه امروزه کرتنکل و کرتنکلا، بمعنی بی اندام و گول متداول است. ( یادداشت دهخدا ). || بی اندام. ( ناظم الاطباء ) ( لغت فرس اسدی ) ( آنندراج ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( برهان ). || دیوث. ( برهان ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ناشناس. ( ناظم الاطباء ).
دنگل. [ دَ گ َ ] ( ترکی ، اِ ) روبرو نشستن در مجلس باشد، و بعضی گویند به این معنی ترکی است. ( برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ). جلوس روبرو و زانوبه زانو. || گروه و جماعت. ( ناظم الاطباء ).
دنگل. [ دُ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان گرمخان بخش حومه شهرستان بجنورد با 120 تن سکنه. آب آن از چشمه و رودخانه و راه آن اتومبیلرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).