دلربایی

معنی کلمه دلربایی در لغت نامه دهخدا

دلربایی. [ دِ رُ ] ( حامص مرکب ) عمل دلربا. دلربائی. ربایندگی دل. جلب قلوب :
نه عودی که خوش دم بسوزی چوعاشق
اگرچون شکر دلربایی نیابی.خاقانی.چشم تو ز بهر دلربایی
در کردن سحر ذوفنون باد.حافظ. || معشوق بودن. محبوب بودن :
دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آن است که باشد غم خدمتکارش.حافظ.

معنی کلمه دلربایی در فرهنگ عمید

۱. زیبایی.
۲. عمل ربودن دل ها به واسطۀ زیبایی.

معنی کلمه دلربایی در فرهنگ فارسی

۱ - جلب قلوب . ۲ - معشوق بودن . ۳ - ظرافت .

جملاتی از کاربرد کلمه دلربایی

به‌ دلربایی و شوخی و صیدکردن خلق مسلمیّ و نداری همی وفاداری
مه من علم به عالم شده ای به دلربایی همه دم چو سرمه دارم ز تو چشم آشنایی
هر که دل با دلربایی می نهد خویشتن را در بلایی می نهد
تا کی بود دو چشمت در عین دلربایی وآنگه کند ز پیشم او میل بر جدایی
چشمِ تو ز بهرِ دلربایی در کردنِ سحر ذوفنون باد
دیدم آن جا پادشاهی خسروی جان پروری دلربایی جان فزایی بس لطیف و خوش لقا
شود از خال افزون دلربایی زلف را تا نباشد دانه،گیرایی ندارد دام خشک
ز باغ عارض خوبان بصید دل هرسو نهد ز سنبل مو دام دلربایی را
بیدلی را بلایی افتاده ست کش چو تو دلربایی افتاده ست
خال را در دلربایی نسبتی با زلف نیست داغ دارد دام را گیرایی این دانه‌ها