دل افسرده

معنی کلمه دل افسرده در لغت نامه دهخدا

دل افسرده. [ دِ اَ س ُ دَ /دِ ] ( ن مف مرکب ) افسرده دل. غمگین. دل مرده. ناشاد.

معنی کلمه دل افسرده در فرهنگ عمید

افسرده دل، غمناک، اندوهگین، دل تنگ.

معنی کلمه دل افسرده در فرهنگ فارسی

( صفت ) غمگین اندوهناک افسرده دل .

جملاتی از کاربرد کلمه دل افسرده

روشن از سوز درون امشب چراغت می کنم از گل داغ ای دل افسرده باغت می کنم
یک دل افسرده بی داغ از دم گرمم نماند در بهار از لاله گردد چهره رنگین سنگ را
چو لاله از دل افسرده تا به‌کی بیدل چراغ کشته توان داشت در ته دامن
با دل افسرده نتوانم ثنای شاه گفت کی ثمربخشد درختی‌کش‌ نجو شدشاخ و نرد
نوای صور هم مشکل ‌گشاید گوش استغنا چه نازم بر دل افسرده و ساز خروش او
هر دل افسرده داغ انتظار فیض نیست آفتابست آنکه می‌بینی لباب صبحدم
سخن عشق کند در دل افسرده اثر مرده در گور اگر زنده به تلقین گردد
بر شیشه خانهٔ دل افسرده سنگ زن کم نیستی زگل قدحی را به رنگ زن
آتشی خواهم دل افسرده را بریان در او در کمین خرمن جان شعله‌ها پنهان در او
در دل افسرده مانیست سامان نشاط در چنین فصلی که خون خاک می آید به جوش