متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و أهملها
تا تو هستی هست این خواهش محال اولا دع نفس پس آنگه تعال
چونکه شده آشکار مظهر پروردگار دع ذکرالمنکرین فانهم داخرون
جمله گفتند ای حکیم با خبر الحذر دع لیس یغنی عن قدر
چون گیرم قومی را که بر زبان ایشان ذکر خداوند جلّ و جلاله و در دلشان مهر خداوند، بر زبانشان نام و ذکر او، و در دلشان یاد و مهر او، ایشان در آن مناظره باشند که ندا آید از جبّار کاینات: یا مالک، دع هؤلاء القوم یرجعوا من طریق الجحیم الی طریق دار النعیم فانی اوردتهم للعتاب لا للعذاب.
قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ اشارتی بلیغ است بحقیقت تفرید، و نقطه جمع، همّت یگانه کردن و حق را یکتا شناختن، و از غیر وی با او پرداختن. «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ» دل فا سوی او دار، و غیر او فرو گذار. گرفتار مهر او وا غیر او چه کار! دنیا و آخرت در پیش این کار همچون دیوار، دم زدن ازین حدیث عارف را نیست جز عیب و عار! قال الشبلی لبعض اصحابه: علیک باللّه، و دع ما سواه، و کن معه، و قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ.
راست گفت آنکسی که از سر حال گفت دع نفسک ای پسر و تعال
فی النار ولَو بجنّة یلقانا دع یلقانا لعله یلقانا
و قالت عائشة: الشعر کلام فمنه حسن و منه قبیح فخذ الحسن و دع القبیح.