دشمنایگی

معنی کلمه دشمنایگی در لغت نامه دهخدا

دشمنایگی. [ دُ م َ ی َ / ی ِ ] ( حامص مرکب ) عداوت. خصومت. ( ناظم الاطباء ). دشمنی. دشمناگی. دشمنانگی. بغض. بغضة. شناعة. شحنة. غائلة. ( دهار ): بغضاء، شحناء؛ دشمنایگی سخت. ( دهار ).

معنی کلمه دشمنایگی در فرهنگ عمید

= دشمنی

جملاتی از کاربرد کلمه دشمنایگی

رای گفت برهمن را: معلوم گشت داستان ساعی نمام که چگونه جمال یقین را بخیال شبهت بپوشانید تا مروت شیر مجروح شد و سمت نقض عهد بدان پیوست و دشمنایگی در موضع دوستی و وحشت بجای الفت قرار گرفت و دستور ملک و گنجور او در سر آن شد.
برهمن جواب داد که: اغلب دوستی و دشمنایگی قایم و ثابت نباشد، و هر‌آینه بعضی به حوادث روزگار استحالت پذیرد. و مثال آن چون ابر بهاری‌ست که گاه می‌بارد وگاه آفتاب می‌تابد و آن را دوامی و ثباتی صورت نبندد.
و محسود خلایق آن کس تواند بود که نزدیک او زینهاریان ایمن گشته بسیار یافته شود ,و بر در او سایلان شا کرفراوان دیده آید. و هر که در نعمت او محتاجان را شرکت نباشد او در زمره توانگران معدود نگردد ,و آنکه حیات در بدنامی و دشمنایگی خلق گذارد نام او در جمله زندگان برنیاید.