جملاتی از کاربرد کلمه دست مرد
ابلهان را درک ذوق عشوة دنیا کجاست وه که این زن دل ز دست مرد عاقل میبرد!
خدای داند معنی میان نطفه نهادن به دست مرد جز این نیست کآب نطفه براند
رمح در دست مرد خون کرده اژدهایی زبان برون کرده
هم اندر زمان اسب بر پای جست یکی دست مرد سپهبد بخست
مشرق و مغرب مهیا شد چو سلطان جهان داد کار مشرق و مغرب به دست مرد کار
ز بس ریخت بالای هم دست مرد زمین چنگ در چنگ ناهید کرد
از دست تو برون نتوان کرد زر به دوز کان دست مرد ریکت قفلست وزر بره
زنان را گوی در میدان و چوگان ز دست مرد میدان اوفتاده
بنات النعش گرد او همیگشت چو اندر دست مرد چپ فلاخن
لشکری را گه به کام گرگ مردمخوار خواهد کشوری را گه به دست مرد مردمدار دارد