معنی کلمه دریاشکوه در لغت نامه دهخدا
بر آن پهن صحرای دریاشکوه
حصاری زد از موج لشکر چو کوه.نظامی.به قلب اندرون شاه دریاشکوه
سپه گرد بر گرد دریا چو کوه.نظامی.بفرمان شه پیر دریاشکوه
جواهر برون ریخت از کان کوه.نظامی.کس آگه نه کآن گنج دریاشکوه
ز دریا بر او جمع شد یا ز کوه.نظامی.برآنم که این طاق دریاشکوه
معلق چو دودیست بر اوج کوه.نظامی.کمر بر کمر گرد بر گرد کوه
یکی وادیی بود دریا شکوه.نظامی.