معنی کلمه درخواستن در لغت نامه دهخدا
از خداوندخسروان درخواه
تا فرستد ترا به ترکستان.فرخی.پیغمبر خود را گفتند: دعا کنی و از خدا درخواه که ما را ملکی فرستد. ( قصص الانبیاء ص 146 ). روزگاری دراز است تا ترا آزموده ام ، این شغل را درخواسته باشی بی فرمان و اشارت من. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 342 ). من در مطالعت این کتاب تاریخ از فقیه بوحنیفه اسکافی درخواستم تا قصیده ای گفت. ( تاریخ بیهقی ص 387 ). با وزیر در این باب سخن گفته آید هم به تعریض تا درخواهند از ما خطبه ای کردن. ( تاریخ بیهقی ص 685 ). من که بونصرم امانت نگاه داشتم و برفتم و باامیر بگفتم و درخواستم که باید پوشیده بماند و نماند. ( تاریخ بیهقی ). اگر قاضی بیند درخواهد از امیر تابه دل بسیار خلق شادی افکند. ( تاریخ بیهقی ص 41 ).
وز فلسفی و مانوی و صابی و دهری
درخواستم این حاجت و پرسیدم بی مر.ناصرخسرو.ما پنجاه هزار دینار زر نیشابوری خزانه خلیفه را خدمت کنیم ، درخواه تا از این بریدن درخت [ سرو کشمیر ] درگذرد. ( تاریخ بیهق ).
چو اندر دوستی آگاهم از تو
بجا آر آنچه من درخواهم از تو.نظامی.درخواه کز آن زبان چون قند
تشریف دهد به بیتکی چند.نظامی.این نامه به نام از تو درخواست
بنشین و طراز فام کن راست.نظامی.خطاب آمد که ای مقصود درگاه
هر آن حاجت که مقصود است درخواه.نظامی.مهین بانو جوابش داد کای ماه
بجای مرکبی صد ملک درخواه.نظامی.از برکه دعا و درخواست حضرت شما خواهد بود... و از حضرت عزت جلت قدرته درخواهیم ، باشد که گشایشی پدید آید. ( انیس الطالبین ص 118 ). و من از خدای عزوجل درمی خواهم که ما را به ذکر خود مشغول گرداند. ( تاریخ قم ص 15 ). تحمیل ؛ شغلی از کسی درخواستن. ( دهار ).
- درخواستن گناه کسی ؛ شفاعت او کردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
- درخواستن مشکلی ؛ شرح خواستن : استفتاح ؛ درخواستن آنچه بر تو مشکل بود از قرآن. ( دهار ).
|| طلب. طلب کردن. طلبیدن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). تکلیف. ( تاریخ المصادر بیهقی ) : بازگشت بدانکه مواضعه نویسد و در او شرایط شغل درخواهد. ( تاریخ بیهقی ص 381 ). خواجه... گفت درخواستم تا مردی مسلمان در میان کار من باشد که دروغ نگوید. ( تاریخ بیهقی ). اگر شرایط درنخواهم و بجای نیارم ، خیانت کرده باشم. ( تاریخ بیهقی ).