دحیه کلبی

معنی کلمه دحیه کلبی در لغت نامه دهخدا

دحیه کلبی. [ دِ ی َ ی ِ ک َ ] ( اِخ )دحیةبن خلیفة الکلبی متوفی به حدود سال 45 هَ. ق. از مشاهیر صحابه پیغمبر اسلام و به حسن صورت معروف بود. پیغمبر اکرم او را به رسالت نزد قیصر روم شرقی ( هرقل ) فرستاد ( 6 تا 7 هَ. ق. ). دحیة تا زمان خلافت معاویه زنده بود. قلعه دحیه در دارابجرد فارس را منسوب به او دانسته اند. ( از دایرة المعارف فارسی ). نام یکی از صحابه و او از اجمل ناس بود گویند جبرئیل علیه السلام بصورت وی بر پیغامبر اکرم درمی آید و بسیار نیکوروی بوده است. و بقولی خواهر وی زن رسول اکرم ( ص ) بوده است و آن زن پیش از رحلت رسول در گذشته است. ( یادداشت مؤلف ). صاحب آنندراج گوید به فتح دال ( دَحیة ) نیز نام وی را ضبط کرده اند. رجوع به قاموس الاعلام ترکی و الاعلام زرکلی و تاریخ گزیده چ اروپا ص 147 و 224و امتاع الاسماع ص 88 و 242 و 266 و 307 و 321 شود.

معنی کلمه دحیه کلبی در فرهنگ فارسی

دحیه ابن خلیفه الکبی از مشاهیر صحابه پیغمبر اسلام و به حسن صورت معروف بود

معنی کلمه دحیه کلبی در دانشنامه آزاد فارسی

دِحیۀ کَلْبی ( ـ ح ۴۵ق)
از مشاهیر صحابۀ پیغمبر (ص) و یکی از شش نفری که در آغاز بعثت ایمان آوردند. در جنگ اُحُد و اَحزاب شرکت داشته است. پیامبر (ص) در ۶ یا ۷ق، او را به رسالت، نزد قیصر روم شرقی (هرقل) فرستاد. دحیه تا خلافت معاویه زنده بود. به حسن صورت و سیرت معروف بود. در روایات آمده است که جبرئیل به صورت وی بر پیامبر اکرم (ص) ظاهر می شد. به قولی خواهر او، زن رسول اکرم (ص) بوده که پیش از رحلت آن حضرت در گذشته است. قلعۀ دحیه در دارالجبرد را منسوب به او دانسته اند. در زمان خلافت معاویه درگذشت.

معنی کلمه دحیه کلبی در دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] دحیة بن خلیفه کلبی، معروف به دحیه کلبی، صحابی مشهور پیامبر اکرم(ص). وی پیش از جنگ بدر اسلام آورد و در جنگ احد و نبردهای پس از آن حضور داشت.
دحیه در سال ششم هجری، مأمور رساندن نامۀ پیامبر(ص) و ابلاغ رسالت ایشان به فرمانروای روم شرقی شد. همچنین وی مأمور رساندن نامه ای دیگر از پیامبر اکرم به اسقفی مسیحی شد.
دحیه صورت زیبایی داشت و در برخی نقل ها آمده است که جبرئیل گاهی به صورت او بر پیامبر(ص) ظاهر می شد. تمثل جبرئیل به صورت دحیه پرسش هایی میان متکلمان مسلمان برانگیخته است. سید مرتضی در ضمن جوابات المسائل المصریات به برخی از این پرسش ها پاسخ گفته است. عارفان مسلمان ظهور جبرئیل در صورت دحیۀ کلبی را نمونه ای از ظهور و تجلی موجوداتی دانسته اند که در جهان مادی صورتی ندارند.
[ویکی اهل البیت] دحیة بن خلیفه کلبی از صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده، غزوه بدر را ندیده لیکن در احد و دیگر غزوات رسول خدا صلی الله علیه و آله حضور داشته و تا زمان سلطنت معاویة بن ابی سفیان زنده بوده است.
دحیه به سال ششم هجرت سفیر و ایلچی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نزد قیصر روم بوده و قیصر به اسلام گروید و به رسول خدا ایمان آورد، اما بطریق ها و کشیش های اطرافی او ایمان نیاوردند و دحیه این موضوع را به رسول خدا صلی الله علیه و آله خبر داد و پیامبر قیصر را دعا کرد.
دحیه، جوانی زیبا و نیکوروی و به حسن و جمال ضرب المثل بود و جبرئیل به شکل او بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل می شد.
ابن حجر می نویسد: او به سال ششم هجرت در شهر حمص به حضور قیصر رسید و نامه رسول خدا را به وی تسلیم کرد و برخی هم نوشته اند این دیدار در بصری صورت گرفته است.
سید ابراهیم سید علوی، سرزمین پیامبران، نشر مشعر، تهران ، 1385، ص 175.

جملاتی از کاربرد کلمه دحیه کلبی

ببین که سخن، مرا از کجا تا کجا میکشد! این خود رفت؛ اما مقصود آنست که گفتم: بنای وجود آخرت بر تمثل است و تمثل شناختن نه اندک کاریست بلکه معظم اسرار الهی دانستن تمثلست و بینا شدن بدان. دریغا «فَتَمثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیَّاً» جوابی تمامست. تمثل جبریل خود را از آن عالم روحانیت در جامۀ بشریت، بطریق تمثل بمریم نمود؛ و او، جبریل را مردی بر صورت آدمی دید. و وقت بودی که صحابۀ مصطفی جبریل را بر صورت اعرابی دیدند، و وقت بودی که جبریل خود را بمصطفی در صورت دحیه کلبی نمودی. اگر جبریلست روحانی باشد، اعرابی در کسوت بشریت دیدن صورت چون بندد؟ و اگر جبریل نیست، کرا دیدند؟ تمثل خشک و نیک میدان. ای دوست این خبر را نیز گوش میدار که خواص امت را آگاه میکند. گفت: «إِیّاکُمْ وَالنَظَرَ إِلی المُرْدِ فإِنَّ لَهُم لَوْناً کَلَوْنِ اللّه»؛ و جای دیگر گفت: «رأیْتُ رَبّی لَیْلَةَ المِعْراجِ عَلی صُورَةِ شابِّ أمرَدٍ قَطَطٍ». این نیز هم در عالم تمثل میجوی.
وی در ابتدا در فز در مراکش کنونی و بعداً در بجایا در الجزایر کنونی به عنوان قاضی خدمت کرد. در دوران قضاوت اولیه‌اش بود که معلم همکار متکلم و ادیب اندلسی، ابن دحیه کلبی بود. بعدها، خلیفه ابویعقوب یوسف، او را به عنوان قاضی اعظم خلافت برگزید. او در فاس، مراکش و سویل خدمت کرد و پس از ابویعقوب زیر نظر پسرش خلیفه ابو یوسف یعقوب المنصور خدمت کرد و تا پایان عمر به عنوان قاضی ارشد امپراتوری باقی ماند. در جریان اصلاحات الموحد، او به مقامات کمک کرد تا همه کتاب‌های مذهبی را که غیرظاهریان در زمان سلطنت ابویعقوب یوسف نوشته بودند، ممنوع کنند، و بر سوزاندن کامل این کتاب‌ها نظارت کرد.