دانندگی

معنی کلمه دانندگی در لغت نامه دهخدا

دانندگی. [ ن َ دَ/ دِ ] ( حامص ) حالت و چگونگی داننده. عمل داننده. صاحب معلومات و دانش و علم بودن. دانائی :
خردمند گفت ای شه پهلوان
به دانندگی پیر و بر تن جوان.دقیقی.کسی کو سزاوار درگاه بود
بدانندگی درخور شاه بود.فردوسی.سدیگر پزشکی که هست ارجمند
به دانندگی نام کرده بلند.فردوسی.رجوع به داننده شود.

معنی کلمه دانندگی در فرهنگ عمید

دانایی.

معنی کلمه دانندگی در فرهنگ فارسی

علم معرفت دانش
حالت و چگونگی داننده

جملاتی از کاربرد کلمه دانندگی

کنون روز پیری به دانندگی برای و به گنج و فشانندگی
خردمند گفت ای شه پهلوان به دانندگی پیر و بختت جوان
چون رسول چاه داری خوبی و دانندگی بر سریر ملک عالی چون رسول چاه باش
کسی کو سرافراز درگاه بود به دانندگی درخور شاه بود