دامن چیدن

معنی کلمه دامن چیدن در لغت نامه دهخدا

دامن چیدن. [ م َ دَ] ( مص مرکب ) قطع کردن و بریدن دامن. || کناره کردن. ( آنندراج ) ( غیاث ). تلبب. ( منتهی الارب ).
- دامن اندرچیدن ؛ دوری کردن. کناره گرفتن. گذشتن :
دامن اندرچین بساط احتشام کس مبین
گردن اندرکش قفای امتحان کس مخور.خاقانی.- دامن درچیدن ؛ کناره گرفتن :
تا کی کشی بناز و کشی دامن
دامن دمی ز ناز و کشی درچین.ناصرخسرو.اهل فتنه و اصحاب بدعت سر در گریبان کشیدند و از طلب فضول دامن درچیدند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 436 ).

معنی کلمه دامن چیدن در فرهنگ فارسی

قطع کردن و بریدن دامن

جملاتی از کاربرد کلمه دامن چیدن

رنگ دامن چیدن و بوی گل از خود رفتن‌ست هر کجا گل می‌کند برگ سفر دارد بهار
بنال از درد غفلت آنقدر کز خود برون آیی به قدر قلقل است از خویش دامن چیدن مینا
زبن طلسم رنگ و بو سامان آزادی‌ کنید نیست اینجا غیر دامن چیدن از اسباب گل
به تغافل ز هوس یک مژه دامن چیدن برد چون پرتو خورشیدم ازین دریا خشک