معنی کلمه دالکی در لغت نامه دهخدا
دالکی. [ ل َ ]( اِخ ) دهی است از دهستان دالکی بخش برازجان شهرستان بوشهر واقع در 24هزارگزی شمال خاوری برازجان کنار شوسه کازرون به بوشهر. در 1092600هزارگزی تهران. جلگه است و گرمسیر و مالاریایی و دارای 1178 سکنه. آب آن از چشمه و چاه است و محصول آن غلات و خرما. شغل اهالی زراعت است. دبستان و پاسگاه ژاندارمری و دفتر پست دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ). و نیز رجوع به جغرافیای غرب ایران ص 134 شود. دالکی دارای معدن نفت است. ( جغرافیای اقتصادی کیهان ص 43 و 246 و 451 ).
دالکی. [ ل َ ] ( اِخ ) نام رودی است از رودهای فارس و آن شامل دو شعبه اصلی است یکی موسوم به دالکی شرقی و دیگری موسوم به شاپورکه در ناحیه کولاک بهم میریزند. ( جغرافیای غرب ایران ص 44 ). فسائی در فارسنامه گوید: آبش مایل بشوری و از دو شعبه متشکل است بدین تعبیر که رودخانه جمیله خشت که همان رودخانه جره است چون از داین علیا و داین سفلای جره گذرد و به جمیله رسد رودخانه جمیله شود و پس برود فاریاب در کوهستان ، پنج شش فرسخ مشرقی دالکی بهم پیوندد و رودخانه دالکی شود. در زمستان و اوایل بهار عبور کاروان از این رودخانه دشوار است و مرحوم حاج میرزاحسن خان مشیرالملک شیرازی طاب ثراه که سی سال بی مداخلت غیر وزیر مملکت فارس بود در سال 1286هَ. ق. پل معتبری از گچ خالص و سنگ و آجر که چندین طاق بزرگ و کوچک بر یکدیگر بهم پیوسته بساخت و چندین هزار تومان وجه رواج این زمان که شاید از سی هزار تومان بگذرد خرج این پل نمود. و این رودخانه در قریه ٔدورودگاه ناحیه زیراه دشتستان برودخانه خشت پیوندد و رودخانه زیراه شود و چون بناحیه رود حله دشتستان رسد او را رود حله و رودخانه سفید گویند و بدریای فارس فرو میریزد. ( فارسنامه ناصری صص 324-325 ).