داغم

معنی کلمه داغم در لغت نامه دهخدا

داغم. [ غ ِ ] ( ع ص ) داغم ٌ راغم ، از اتباع است. رجوع به دغم شود.

جملاتی از کاربرد کلمه داغم

یک چمن لاله رفت و کرد داغم ز غصه و غم
دل در حریم وصل تو، پا را نگه نداشت داغم ازین سپند که جا را نگه نداشت
ای دیده مرا عاشق یاری کردی داغم زرخ لاله عذاری کردی
ندانم کس چه سازد با چنین یاس گل داغم پر از ماران الماس
چون تاب به کلبه ام ای سیمتن درای داغم شکفته است به سیر چمن درای
بود طشت آتش ز داغم به سر که بازار سودا شود گرم‌تر
فراق دوستان چون لاله داغم بر جگر دارد نشاط باده ایام در پی درد سر دارد
زین بیش منه چو لاله داغم برسینه زآتش جدائی
حبابش می شود از شوخ چشمی، چهره با داغم اگر در بحر شوید، دامن بختم، سیاهی را
خون می‌چکد از دیده ز نظاره داغم تا خون نشود، وا نشود غنچه باغم