داغ کرده

معنی کلمه داغ کرده در لغت نامه دهخدا

داغ کرده. [ ک َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) نعت مفعولی از داغ کردن : ملهوز؛ داغ کرده بر تندی بناگوش.( منتهی الارب ). || بنده. غلام :
دشمنش داغ کرده زحل است
از سعادت چه رونقش دانند.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 486 ).

معنی کلمه داغ کرده در فرهنگ فارسی

نعت مغعولی از داغ کردن

جملاتی از کاربرد کلمه داغ کرده

دل را که حرف سوختگان داغ کرده بود می رفت تا بر آتش ایشان کباب شد
آسمان در زمان نمرودش داغ کرده به نار ابراهیم
عالم سیه به دیده اش از داغ کرده اند تا یک قدح به لاله می ناب داده اند
سرگرم مهر شد دل چرخ ستیزه خو چندان که داغ کرده جبین ستاره را
بنقش سیرت او مهر کرده شد معنی بنام مدحت او داغ کرده شد اشعار