داغ و درد. [ غ ُ دَ ] ( ترکیب عطفی ) از اتباع است : یکی نامه بنوشت با داغ و درد دو دیده پر از خون و رخ لاجورد.فردوسی.سپاهی همی رفت رخساره زرد ز خسرو همه دل پر از داغ و درد.فردوسی.نیز رجوع به داغ و ترکیبات آن شود.
معنی کلمه داغ و درد در فرهنگ فارسی
از اتباع است
جملاتی از کاربرد کلمه داغ و درد
یکی نامه بنوشت با داغ و درد پرآژنگ رخ لب پر از باد سرد
باغ و ورد عاشقان نبود بغیر از داغ و درد داغ و دردی دوش همچون باغ و وردی داشتم
سنبل سیراب ازو با داغ و درد شنبلید از جور او رخسار زرد
الا دو دم نمانده از تف عمر با ما صد داغ و درد حسرت با آن دو دم بمانده
روزی که سرنوشت مکان ها نگاشتند شد داغ و درد قسمت دیوان کربلا
یکی نامه بنوشت پر داغ و درد دو دیده پر از آب و رخسار زرد
بنالید پیش وی از داغ و درد ببارید خون آبه بر روی زرد
سپهر آن سپهرست کز داغ و درد گه ازرق کند رنگ ما گاه زرد
از بهر دوستان وطن غیر داغ و درد میرفت سوی یثرب و هیچ ارمغان نداشت
نبودی در این دشت پر داغ و درد که با ما ببینی زمانه چه کرد؟