داغ نه. [ ن ِه ْ ] ( نف مرکب ) آنکه داغ نهد. داغ کننده نشان را یا مداوا را یا مجازات را : داغ نه ناصیه داران پاک تاج ده تخت نشینان خاک.نظامی.دره محتسب که داغ نه است از پی دوغ کم دهان ده است.نظامی.
معنی کلمه داغ نه در فرهنگ فارسی
آنکه داغ نهد
جملاتی از کاربرد کلمه داغ نه
طره اش رشک ده گیسوی حور غره اش داغ نه عارض یار
نبود اندر آن خانه جز درد و داغ نه نان و نه آب و نه فرش و چراغ
خوشم با داغ عشق او که این داغ نه سر بر جا نه سامان میگذارد
لاله صحرای او بر چهره گل داغ نه سبزه اطلال او بر جعد سنبل مشکسای
بهار لالهٔ این باغ دیدهای بیدل تو هم بهخاتم دل داغ نه بهجای نگین
باز از سر ناز می به اغیار ده است وز آتش رشک بر دلم داغ نه است
این درد نه دردی است که بیرون رود از دل این داغ نه داغی است که هموار توان کرد