داغ شدن

معنی کلمه داغ شدن در لغت نامه دهخدا

داغ شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) اثر و نشان داغ بر او پدید آمدن. با آهن تفته سوخته شدن بدن انسان یا حیوان. || بصورت داغ ، آلت آهنین که بدان بدن حیوانات یا بندگان را نشان کنند، درآمدن. همانند آلت داغ گردیدن :
زآنکه داغ آهنین آخر دوای دردهاست
ز آتشین آه من آهن داغ شد بر پای من.خاقانی. || گرم شدن. بسیار گرم و سوزان شدن. ( از ناظم الاطباء ). سخت گرم شدن. و رجوع به مجموعه مترادفات ص 8 شود.
- داغ شدن آب ؛ آهن یا طلا یا سنگ را تاب داده چند بار در آب انداختن و این قسم آب مقوی معده باشد. ( آنندراج ). رجوع به داغ گردیدن شود.
|| کنایه از عیب دار گردیدن. ( برهان ). عیب دار شدن. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ). || شهرت یافتن. || کهنه و مستعمل بودن. ( برهان ). کنایه از کهنه شدن بود و از اینست که کهنه را داغینه گویند. ( انجمن آرا ). رجوع به داغینه شود. || در حسرت چیزی ماندن. || کنایه از آزرده شدن بشدت. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ). بغایت آزرده شدن. ( برهان ) :
چو با عارضت دف مقابل شود
دل ماه داغ از جلاجل شود.ظهوری ( از آنندراج ).

معنی کلمه داغ شدن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - بسیار گرم شدن . ۲- بسیار آزرده شدن . ۳ - عیب دار شدن معیوب شدن ۴ - شهرت یافتن . ۵ - کهنه بودن مستعمل بودن .

جملاتی از کاربرد کلمه داغ شدن

اضطراب و تپش و سوختن و داغ شدن آنچه دارد پر پروانه همان دارد شمع
تورم کیهانی پس از زمانی بین −۳۲۱۰ تا −۳۳۱۰ ثانیه متوقف شد؛ در حالی که حجم جهان تقریباً با فاکتور ۷۸۱۰ افزایش یافته بود و داغ شدن مجدد اتفاق افتاد تا جاییکه جهان دمای کافی برای تولید یک یک پلاسمای کوارک-گلوئون و همچنین ذرات بنیادی دیگر را پیداکرد.