معنی کلمه داغ سوختن در لغت نامه دهخدا
کشیدم ناله از بس در غمت نی در فغان آمد
بدل داغ تو چندان سوختم کآتش بجان آمد.فطرت.سینه باز حسرتم رشک برون شد از درون
بسکه بهر طرف درو داغ شکار سوختم.طالب آملی.خورشید تا ز داغ غمت سوخت بر جگر
تا شد سپند خال ترا مجمر آینه.ثنائی.