داغ سوختن

معنی کلمه داغ سوختن در لغت نامه دهخدا

داغ سوختن. [ ت َ ] ( مص مرکب ) صاحب آنندراج این ترکیب را آورده است با شواهد زیرین :
کشیدم ناله از بس در غمت نی در فغان آمد
بدل داغ تو چندان سوختم کآتش بجان آمد.فطرت.سینه باز حسرتم رشک برون شد از درون
بسکه بهر طرف درو داغ شکار سوختم.طالب آملی.خورشید تا ز داغ غمت سوخت بر جگر
تا شد سپند خال ترا مجمر آینه.ثنائی.

جملاتی از کاربرد کلمه داغ سوختن

تا به‌ کی بینم به چشم بسته داغ سوختن همچو اخگر کاش مژگان واکند خاکسترم
چنان ز عشق به دل داغ سوختن بردم که بعد مرگ ز خاکم سپند می‌روید