داعیه دار

معنی کلمه داعیه دار در لغت نامه دهخدا

داعیه دار. [ ی َ / ی ِ ] ( نف مرکب ) صاحب داعیة. آرزومند. || مدعی.

معنی کلمه داعیه دار در فرهنگ فارسی

صاحب داعیه آرزومند

جملاتی از کاربرد کلمه داعیه دار

وزیر اطلاعات ارتباط داشتن بمب‌گذاری با گروه‌های اسلامی (خصوصاً با توجه به تهدیدات القاعده) را رد کرد و آن را به گروه‌های سلطنت طلب و با حمایت «کشورهای داعیه دار حقوق بشر و دفاع از حقوق ملتها و ضدتروریسم» نسبت داد.