معنی کلمه داستان گوی در لغت نامه دهخدا داستان گوی.( نف مرکب ) قصه پرداز. حکایت گوی. قصه گوی : چون برآن داستان غنود سرم داستان گوی دور شد ز برم.نظامی.
جملاتی از کاربرد کلمه داستان گوی کنون داستان گوی در داستان ازان یک دل ویک زبان راستان بدو گفت شاه ای زن کمسخن یکی داستان گوی با من کهن راست گفت آن داستان گوی بزرگ بر مبند از بهر عشق کس میان