داریوش دوم

معنی کلمه داریوش دوم در لغت نامه دهخدا

داریوش دوم. [ دارْ ش ِ دُوْ وُ ] ( اِخ ) نام وی اخس بود و پس از جلوس بر تخت پادشاهی خود را داریوش خواند. توسیدید، پلوتارک و ژوستن نام او را «داری یس » نوشته اند. مسعودی او را دارأبن بهمن اسفندیار نام برده و طبری و حمزه اصفهانی او را پسر اردشیربن بهمن بن اسفندیار دانسته اند و بهرحال این نامگذاری ها مأخوذ از داستانهای ایران کهن کتب تاریخ افسانه ای است و اعتباری ندارد. داریوش پسر اردشیر درازدست و مادرش زنی از بابل بنام کسمارتی دین بود. در مدت نوزده سال پادشاهی او وقایعی رخ داد که مهمترین آنها شورشهای پی درپی در نقاط مختلف کشور بود. در بسیاری از این شورشها یونانیان به آشوبگران کمک میکردند و داریوش ناچار می شد. هر بار مبلغی به یونانیان بدهد تا شورشیان را بحال خود بگذارند و او بتواند بر آنها چیره شود.مهمترین این شورش ها طغیان های داخلی بدینقرار است :
1- شورش آرسی تس برادر شاه. او پس از سه جنگ که باکمک سپاهیان مزدور یونانی میکرد، سرانجام از داریوش شکست خورد و پس از مدتی تسلیم شد. داریوش به او و سردارش وعده داده بود که اگر تسلیم شوند جانشان در امان خواهد بود و با این فریب همه را دستگیر کرد. اما پس از دستگیری تصمیم گرفت بوعده خود وفا کند و آنهارا زنده نگهدارد اما چون نفوذ پروشات ، همسرش در اراده او زیاد بود به اصرار پروشات آنها را نابود کرد.2- یاغی گری پی سوت نس والی لیدیه که گروهی یونانی را بسرداری یک نفر آتنی بنام لیکون اجیر کرده و در اندیشه استقلال افتاده بود. داریوش به «تیسافرن » سردارخود وعده داد که اگر لیدیه را از پی سوت نس بگیرد خوداو والی لیدیه خواهد شد. سردار ایرانی با پول و رشوه ، لیکون را از یاری پی سوت نس بازداشت و او را مجبور کرد که تسلیم شود. لیکون آتنی در اثر این خیانت بحکومت چند شهر منصوب شد و پی سوت نس که بشرط حفظ جان تسلیم شده بود بدستور داریوش در خاکستر خفه شد. اما پس از چندی پسرش آمرگس در کاریه طغیان کرد و در مقال تیسافرن ایستادگی بسیار نشان داد و پس از مدتی بدست اهالی پلوپونس دستگیر و بسرداران ایرانی تسلیم شد. در دربار داریوش خواجه سرایان قدرت بسیار داشتند و بخصوص سه تن از ایشان بنام آرتکسارس ، آرتابازان و آراتواوس بسیار قوی بودند. آرتکسارس چنان مقتدر شد که برای کشتن داریوش و نشستن بر تخت او نقشه کشید و چون راز او از پرده بدر افتاد بفرمان پروشات کشته شد. این گونه توطئه ها نیز در آغاز سلطنت داریوش گاهگاه تکرار می شد و گاه در نقاط تابع شاهنشاهی مانند مصر و یا در ایالات داخلی مانند ماد شورشهایی پیش می آورد که در تواریخ موجود تفصیل جامع و معتبری از آنها نیست و نوشته های یونانی که به آنها اشاره کرده اند مطالبی غیرقابل اعتماد در بر دارند. جنگهای داخلی یونان که بیشتر بین مدینه های آتن و اسپارت درمی گرفت بار دیگر آغاز شد. تیسافرن که والی ایالات لیدیه شده بود و با آنها نزدیک بوده نمیخواست که ازجانب او یا دولت متبوع او ( شاهنشاهی ایران ) به غلبه آتن یا اسپارت کمک شده باشد. زیرا اگر یکی از آنهابر دیگری چیره میشد حکومت واحدی بوجود می آمد و بار دیگر اوضاع داخلی یونان آرام می شد. و دولت یونانی چه از آتن و چه از اسپارت متوجه کشورهای همسایه و بخصوص دشمن دیرین خود ایران میگردید. بنابراین تیسافرن به هیچ کدام از این دو دولت کمک نمیکرد و منتظر بود که هر وقت یک طرف ضعیف تر شد به او کمک کند تا باز با طرف قویتر بجنگد و هنگامی که به سرحد پیروزی رسید نیروی ایرانی از کمک خود بکاهد تا باز شکست بخورد و به این ترتیب جنگ همواره ادامه یابد و آتش جنگهای داخلی چنان گرم باشد که نیروهای یونانی نتوانند برای مزاحمت شاهنشاهی هخامنشی فرصت پیدا کنند. در این میان چون اسپارت بدلایل گوناگون نیازمند کمک ایران بود و اتحاد با آن برای ایران زیانی نداشت تیسافرن با نماینده حکومت این مدینه پیمانی بست که تقریباً اسپارت را تحت الحمایه شاهنشاهی ایران کرد پس از عقد این پیمان چند جزیره دیگر از جزایر یونان تابع ایران شدند و در این میان شخص جاه طلب وخودخواهی بنام آلکیبیاد که روزی از شاگردان سقراط شمرده میشد در دستگاه فرمانروایی تیسافرن راه یافت و او را برانگیخت که بار دیگر سیاست پیشین خود را دنبال کند و بجای کمک بحکومت اسپارت سیاست موازنه ای میان اسپارت و آتن بوجود آورد و با هر دوی آنها روی خوش نشان دهد. به این ترتیب مدتی دیگر جنگهای داخلی یونان ادامه یافت و هرچند گاه پیمانهای تازه ای با فرمانروایان ایرانی آسیای صغیر بسته شد. سرانجام موجبات نیرومندی آتن بار دیگر فراهم شد و اسپارتیها تصمیم گرفتند با آتن آشتی کنند. فرناباذ که در این هنگام حکمران ایرانی آسیای صغیر بود سیاست تیسافرن سلف خود را حفظ کرد و با ساختن کشتیهای تازه و کمکهای دیگر اسپارت را از این آشتی بازداشت. بالاخره کار باینجا کشید که میان سپاهیان آتنی و ایرانی نیز زد و خوردهایی شدو در این گیر و دار آلکیباد خودسرانه بیزانس و کالسدون را از اسپارتیها گرفت و سپس در پایان زد و خوردهای ایرانیان و آتنی ها، قرار شد که نمایندگان حکومت آتن برای مذاکره بدربار ایران بیایند و بموازات آنها نمایندگان اسپارت نیز خود را بدربار شوش رسانیدند تااز آتنی ها عقب نمانند. این سفیران در راه بفرمانروای تازه آسیای صغیر برخوردند که فرزند داریوش و بنام کورش بود و چون کورش از جانب پدر اختیارات کافی در این باره داشت یونانی ها را با خود بازگرداند.

معنی کلمه داریوش دوم در فرهنگ فارسی

نام وی اخس بود و پس از جلوس بر تخت پادشاهی خود را داریوش خواند.

جملاتی از کاربرد کلمه داریوش دوم

اکزاترس شاهزاده هخامنشی و کوچک‌ترین پسر داریوش دوم از ملکه پروشات و همچنین برادر کوچک‌تر اردشیر دوم بود. اکزاترس و برادرش اوستانوس مورد محبت اردشیر دوم بودند. آن‌ها همراه با شاهنشاه غذا می‌خوردند و جایگاه بالایی در نزد وی داشتند اما با مرگ اردشیر دوم و به حکومت رسیدن اردشیر سوم اکزاترس همراه با فرزندانش و دیگر شاهزادگان اعدام شد.
آرامگاه داریوش دوم گوری صخره‌ای در کوه حاجی‌آباد نقش رستم است که در بلندای ۲۶ متری از تراز زمین جای گرفته‌است. داریوش دوم در سال ۴۲۳ پیش از میلاد به تخت نشست و پس از ۲۰ سال پادشاهی، در سال ۴۰۴ پیش از میلاد به مرگ طبیعی درگذشت و در این آرامگاه که در دل کوهی سنگی تراشیده بود جای گرفت.
اوستن یا هوشتانه (سدهٔ چهارم پیش از میلاد) یک شاهزاده هخامنشی، پسر داریوش دوم و پروشات و برادر کوچکتر اردشیر دوم بود. او پدر آرشام و پدربزرگ داریوش سوم آخرین شاهنشاه هخامنشی بود. اوستن در جریان کشتار خانوادگی اردشیر سوم به قتل رسید.
در واقع از آنجایی که نمی توان شاهنامه را یک منبع تاریخی خواند، می توان گفت که داستان های اردشیر یکم با اردشیر دوم ترکیب شده و از این ترکیب، شخصیت های بهمن و همای پدید آمده اند. مشابه این اتفاق را در انتهای داستان کیانیان و جایی که کی داراب (که برابر با داریوش دوم است) با کی دارا (که برابر با داریوش سوم است) پدر و پسر دانسته شده اند، نیز می بینیم. حال آنکه بین داریوش دوم و داریوش سوم، سه نسل فاصله است.
تقریباً همزمان با اتمام جنگ پلوپنزی، داریوش دوم مرگ خود را قریب‌الوقوع دید و پسرش کوروش را به بابل بازخواند.