معنی کلمه دارستان در لغت نامه دهخدا
دارستان. [ رِ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حومه بخش بافق شهرستان یزد واقع در60هزارگزی باختر جاده مالرو کوشک به جزستان و دارای 13 تن سکنه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ).
دارستان. [ رِ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه بخش رودبار شهرستان رشت. واقع در 2هزارگزی شمال رودبار متصل است به تکلیم جزء محله پایین بازار. محلی کوهستانی. معتدل و مالاریایی و دارای 818 تن سکنه است. آب از چشمه و محصول آنجا غلات ، گردو و زیتون و شغل اهالی زراعت و مکاری است. بنای قدیم معروف به شیخ مفید در آنجا است. اهالی در تابستان برای جمعآوری محصول به ییلاق میروند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).
دارستان. [ رِ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کوهبنان. واقع در 73هزارگزی شمال باختری راور و 13هزارگزی شمال راه فرعی راور به کرمان. سکنه آن 17 تن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
دارستان. [ رِ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از بخش ماهان شهرستان کرمان. واقع در 42 هزارگزی جنوب خاوری ماهان و 6 هزارگزی راه شوسه کرمان - بم. سکنه آن 30 تن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
دارستان. [ رِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان خرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان که در 110هزارگزی شمال کرمان. و دو هزارگزی راه فرعی راور چترود واقع و محلی است کوهستانی ، سردسیر و سکنه آن 53تن است. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات ، حبوبات و شغل اهالی زراعت است راه مالرو، و چشمه ای دارد که در کنارش نمک می بندد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
دارستان. [ رِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان ابراهیم آباد بخش مرکزی سیرجان. واقع در 28هزارگزی جنوب سعیدآباد. سر راه شوسه سیرجان - بندر عباس. محلی جلگه سردسیر و سکنه آن 300 تن است - آب آن از قنات. محصول آنجا غلات ، حبوبات شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).