دار ضرب. [ رِ ض َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دارالضرب. ضرابخانه. میخکده : مفلسان گر خوش شوند از زر قلب لیک او رسوا شود در دارضرب.مولوی. رجوع به دارالضرب شود.
معنی کلمه دار ضرب در فرهنگ فارسی
دار الضرب
جملاتی از کاربرد کلمه دار ضرب
خطبهٔ این دار ملک وقف بر القاب توست سکهٔ این دار ضرب تازه به نام تو باد
دل که او دار ضرب عشق ندید روی اخلاص و نقش صدق ندید
در دار ضرب کبریا از عشق جویم کیمیا مس وجود خویش را بگدازم آنگه زر کنم
مبادا جز بنامت سکه اندر دار ضرب شرع مبادا جز بنامت خطبه در اقلیم دانائی
چو زر کوه زاندازه ی سخات کم است به دار ضرب فلک می زنند از اختر زر
ز دار ضرب توام سکه بر وجود زده مرا بر آتش محنت میازما ای دوست
امروز سکه ساز که دل دار ضرب توست چون دل روانه شد نشود نقد تو روا
کاروان عشق را بیاع جان شد چشم او دار ضرب شاه ز آن بیاع جان انگیخته
اگرچه سکّه رویت به قلب دل زده اند به دار ضرب وصال تو کم عیار افتاد
چو نقد عشق نزاری به دار ضرب رسید پس از مبالغت عقل خاک بیز چه سود