دادنجان

معنی کلمه دادنجان در لغت نامه دهخدا

دادنجان. [ دِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان کوهمره بخش مرکزی شهرستان شیراز. واقع در107هزارگزی جنوب باخترشیراز، کوهستانی ، معتدل ، و مالاریائی و دارای 246 سکنه. فارسی و لری زبان. آب آن ازچشمه. محصول آنجا غلات و برنج و لبنیات است. شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. ( فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ). || فسائی در فارسنامه گوید: دادنجان دهی است سه فرسخ میانه جنوب و مشرق شکفت ، قصبه بلوک شکفت. ( فارسنامه ناصری ص 280 ).
دادنجان. [ دِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان قنقری پائین ( سفلی ) بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده. واقع در 59هزارگزی شمال باختر سوریان. کنار راه فرعی ده بید به سوریان. جلگه ، سردسیر و دارای 158 سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و حبوبات. شغل اهالی آن زراعت و قالی بافی است. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7 ).

جملاتی از کاربرد کلمه دادنجان

این روستا در دهستان دادنجان قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۷۸ نفر (۱۷خانوار) بوده‌است.
این روستا در دهستان دادنجان قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۳۳ نفر (۳۳خانوار) بوده‌است.