خونین دل
معنی کلمه خونین دل در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه خونین دل
هرگه که بخندند امیران ملاحت خونین دل از آن خندهٔ لعل نمکین باش
مانندۀ پسته ام که بتوانی دید خونین دل من در استخوان تن من
ای همچو سبو برپای از بهر خرابی را سختی کش و تلخی چش، خونین دل و سنگین جان
زلف تو بلای دل و خط، فتنه ی دل هاست خونین دل از این پیر و جوان پیر و جوان را
ز بس زاری و از بس اشک خونین دل دایه به درد آورد رامین
در کان عقل و مخزن عشق و بساط حسن لعلی نیافتیم که خونین دل تو نیست
هنوز از درد و داغ ماتم فرهاد خونین دل صدا در خون دل آغشته باز از بیستون گردد
خود را گیرم که آشنا با تو کند؟! خونین دل من، کجا وفا با تو کند؟!
چون نگردد هر سر مو مشرق آهی مرا؟ شعله جواله خونین دل مرا در مجمرست
دوش با خونین دل خود گفتگوئی داشتم صوفی آسا تا سحرگه های و هوئی داشتم