خون چکان

معنی کلمه خون چکان در لغت نامه دهخدا

خون چکان. [ چ َ / چ ِ ] ( نف مرکب ) خون چکاننده. قطره قطره فروریزنده خون. آنکه خون از وی چکد. ( یادداشت بخط مؤلف ).
- چشم خون چکان ؛ چشم سخت گریان. ( یادداشت مؤلف ).
- دل خون چکان ؛ دل سخت غمین. ( یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه خون چکان در فرهنگ عمید

ویژگی آنچه از آن خون می چکد.

معنی کلمه خون چکان در فرهنگ فارسی

خون چکاننده قطره قطره فرو ریزنده خون

جملاتی از کاربرد کلمه خون چکان

گفت مجنون با دو چشم خون چکان بر کدامین رگ زنی تیغ ای فلان
بود راهش کزو لاله عیان است دم تیغی که دایم خون چکان است
آمد آن یک با دو گوش خون چکان نزد قاضی ایها القاضی فغان
دل نیست این درد فشان است و خون چکان دردی ز درد جوشد و خونی ز خون چکد
در ده قدح که جز دل بریان خون چکان در بزمگاه عشق کبابی نیافتیم
گر رود از هجر تو خون دل من رواست چون نبود خون چکان بر سر آتش کباب
از آن هر دو سر خون چکان بر زمین ملک گفت ایا در خورآفرین
پیاله ام به لب و خون چکان ز دیده من چه خوش همی خورم آن باده های خون آمیز
برو ز خاطر پرواز تا به گلزاری که دام سبز کند گرد خون چکان تو را
رنگ از خون چاک از پیکان پریشان برسنان خون چکان از جفای آسمان