معنی کلمه خورشگر در لغت نامه دهخدا
خورشگر بدیشان بزی چند و میش
بدادی و صحرا نهادیش پیش.فردوسی.خورشگر برآمیخت با شیر زهر
بداندیش را باد از این زهر بهر.فردوسی.چنان بد که هر شب دو مرد جوان
چه کهتر چه از تخمه پهلوان
خورشگر ببردی به ایوان شاه
وز او ساختی راه درمان شاه.فردوسی.