خودکرده

معنی کلمه خودکرده در لغت نامه دهخدا

خودکرده. [ خوَدْ/ خُدْ ک َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) کاری که خود شخص بدون مشورت غیر کرده باشد. ( ناظم الاطباء ) :
بدل گفت خودکرده را چاره نیست
بکس بر از این کار بیغاره نیست.فردوسی.چه بادافره است آن برآورده را
چه سازیم درمان خودکرده را؟فردوسی.کنون آتش ز جانم که نشاند
کنون خود کرده را درمان که داند؟( ویس و رامین ).خودکرده را درمان نیست. ( تاریخ بیهقی ). دل از خراسان و نشابور می بر نتوانست داشت و خودکرده را درمان نیست. ( تاریخ بیهقی ).
همی ندانم چاره فراق و نیست عجب
که هیچ زیرک خودکرده را نداند چار.قطران.انوری خودکرده را تدبیر چیست
زهر خند و خون گری خود کرده ای.انوری.شنیدم که می گفت و خوش می گریست
که این نفس خودکرده را چاره نیست.سعدی.با خود از روی جهل بد کرده
آه از این کارهای خودکرده.اوحدی.- امثال :
خودکرده را تدبیر نیست ، نظیر: خودکرده را درمان نیست.
خودکرده را چه درمان ؟
خودکرده را درمان نیست ، نظیر: خودکرده را تدبیر نیست.

معنی کلمه خودکرده در فرهنگ عمید

ویژگی کار نادرستی که خود شخص بدون مداخله و مشورت دیگری انجام داده است.

معنی کلمه خودکرده در فرهنگ فارسی

کاری که خود شخص بدون مشورت غیر کرده باشد .

جملاتی از کاربرد کلمه خودکرده

اندیشهٔ ملک را نه خودکرده نه مانده به مردمان دانشور
بسم الله آن نامی است که بلقیس را در عهد سلیمان از دست تلبیس ابلیس بازستد. سلیمان چون بشنید که بلقیس در شهر سبا، خلقی را مسخر خودکرده است و از راه حق به باطل میبرد، نامه‌ای بنوشت در دو انگشت خط که: «انه من سلیمان و انه بسم الله الرحمن الرحیم»، هدهد را پیک ساخت به رسولی از حضرت خویش به ولایت آن گمراهان فرستاد تا آن منقطعان بادیهٔ تهمت را به نور مشعلهٔ هدایت از ظلمت ضلالت برهاند و بلقیس را از دست تلبیس ابلیس به صحرای تحقیق و تقدیس آرد.
شنیدم که می‌گفت و خون می‌گریست که ای نفس، خودکرده را چاره چیست؟