خنداندن

معنی کلمه خنداندن در لغت نامه دهخدا

خنداندن. [ خ َ دَ ] ( مص ) خندیدن کنانیدن. ( ناظم الاطباء ). بخنده درآوردن. خندانیدن :
گر بماه دی در باغ شود خندان
گل بخنداند در باغ دی و بهمن.فرخی.و آن را که ازو همی بخندیدی
فردا ز تو بیگمان بخنداند.ناصرخسرو.

معنی کلمه خنداندن در فرهنگ عمید

کسی را به خنده آوردن.

معنی کلمه خنداندن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ( خنداند خنداند خواهد خنداند بخندان خنداننده خندانده ) بخنده در آوردن .

جملاتی از کاربرد کلمه خنداندن

عشرت روی زمین از من بود چون صبح عید یک جهان خوشوقت می گردد ز خنداندن مرا
به مضحکه کشاندن نظم تحمیلی و فروکشیدن صاحبان قدرت و ثروت و جاه و مقام حتی شاه و وزیر توسط فردی «عوام» و خنداندن تماشاچی برآنها از رویکردهای این نمایش می‌باشد.
نسخهٔ ایرانی جوکر نام دارد که در آن هشت بازیکن به مدت شش ساعت در فضای محدودی سعی در خنداندن و برکنار کردن رقیبان خود دارند.
بازی‌های تحسین‌برانگیز کمدی او در فیلم‌های چوپکه چوپکه (۱۹۷۵)، امر اکبر آنتونی (۱۹۷۷) و نمک حرام (۱۹۸۲) به همه فهماند که آمیتاب باچان تنها در کتک‌کاری تبحر ندارد و حس شیرین طنز و توانایی خنداندن نیز از هنرهای دیگر اوست. او در نقش‌های رمانتیک هم موفق بود و فیلم‌های؛ گاهی اوقات (۱۹۷۶) و سلسله (۱۹۸۱) از نمونه‌هایی بودند که اشک همه را درآوردند.