معنی کلمه خنداخند در لغت نامه دهخدا
تشنه چون بود سنگدل دلبند
خواست آب آن زمان به خنداخند.منجیک.دفع چشم بد جهانی را
همچنان نرم نرم و خنداخند.انوری.درهم آمیختیم خنداخند
من و چون من فسانه گویی چند.نظامی ( از آنندراج ).بند بر من نهاد خنداخند
یعنی آشفته را بباید بند.نظامی.