خط کشی

معنی کلمه خط کشی در لغت نامه دهخدا

خطکشی. [ خ َ ک َ / ک ِ ] ( حامص مرکب ) عمل کشیدن خط. عمل رسم خط. ( یادداشت بخط مؤلف ). || ( اصطلاح بنایان ) کشیدن خطوط بر اطراف طاقهای عمارت بعد از سفیدی برای خوشنمایی. ( آنندراج ) :
در جوانی دیده ام شد جلوه گاه نوخطان
خطکشی پیش از سفیدی کرده ام این خانه را.محسن تأثیر ( از آنندراج ).این کهن غمخانه را کز گرد کلفت شد بنا
خطکشی از خط باطل کن که دینداری خوش است.محسن تأثیر ( از آنندراج ).- خطکشی خیابان ؛ اصطلاح است در ایاب و ذهاب مردمان و آن خطکشی خیابان است با رنگ و بدینوسیله مسیر وسائل نقلیه و عابر پیاده رو در خیابان مشخص می شود.

معنی کلمه خط کشی در فرهنگ عمید

خط کشیدن.

معنی کلمه خط کشی در فرهنگ فارسی

خط کشیدن روی کاغذ بوسیل. خط کش

معنی کلمه خط کشی در فرهنگستان زبان و ادب

{lane line} [حمل ونقل درون شهری-جاده ای] خطی برای تفکیک دو خط عبور هم جهت و مجاور از یکدیگر

جملاتی از کاربرد کلمه خط کشی

چشم آن دارم که جز مهر خود و اولاد خود خط کشی بر هرچه آن ثبت است در طومار من