خضرخان

معنی کلمه خضرخان در لغت نامه دهخدا

خضرخان. [ خ ِ ] ( اِخ ) نام یکی از امرای هند است که شاه تیمور آنرا نائب خود کرد و متوجه سمرقند شد و بعد از چند سال خضرخان بر تخت دهلی نشست. ( آنندراج ). خضرخان نخستین سلطان از سلاطین سادات هند است که از سال 817 هَ. ق. تا 824هَ. ق. بر هند حکمرانی کرد. ( یادداشت بخط مؤلف ). و رجوع به ص 414 تاریخ ادبیات ادوارد برون ج 3 شود.
خضرخان. [ خ ِ ] ( اِخ ) ابن طفغاج. رجوع به خضربن ابراهیم در این لغت نامه شود :
عالمان چون خضر پوشیده برهنه پاو سر
نعل پی شان هم سر تاج خضرخان آمده.خاقانی.خضر است و جان و خانه بعزلت کند بدل
هم خضرخان و مشغله اوزگند او.خاقانی.عنان جیحون در دست طبع خاقانی است
از آن جهت بسمرقند خضرخان ماند.خاقانی.
خضرخان. [ خ ِ ] ( اِخ ) ابن عمربن احمد. هفتمین امیر از امرای ایلک خانیه ترکستان غربی است که وفات او در 495 هَ. ق. اتفاق افتاد. ( یادداشت بخط مؤلف ).

معنی کلمه خضرخان در فرهنگ فارسی

یکی از خاندان [[ خاندان اردا ]] از خاندان سیر اردو ( جل. ۷۶٠ ه. ق . ).
بن عمر بن احمد هفتمین امیر از امرای ایلک خانیه ترکستان غربی است که وفات او در ۴۹۵ ه.ق .اتفاق افتاد .
نام یکی از امرای هند است که شاه تیمور آنرا نائب خود کرد و متوجه سمرقند شد و بعد از چند سال خضرخان بر تخت دهلی نشست .

معنی کلمه خضرخان در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] خِضْرخان، از جانب تیمور گورکان حاکم دهلی بوده، و همچنین بنیان گذار سلسله سیدیها در هند بوده است.
خضرخان پسر ملک سلیمان بود و ملک سلیمان فرزند خوانده و پرورده ملک نصیرالملک مَردان (مروان) دولت، حاکم ملتان و از امرای فیروزشاه تُغْلُقی (سلطان دهلی، رجوع کنید به تغلقیه) بود. در منابع این دوره به نقل از جلال الدین بخاری از مشایخ صوفیه ، ملک سلیمان، سیدزاده و از نوادگان پیامبر دانسته شده است و بنابراین خضرخان را به خاندان حضرت رسول منسوب ساخته و سید خوانده اند، اما چون دلیل دیگری بر این مدعا نیست نمی توان آن را معتبر شمرد. در هر حال، آنها را شیعه دانسته اند. پس از مرگ مردان دولت، حکومت اِقطاع ملتان به پسر او، ملک شیخ، واگذار شد، اما او اندکی بعد درگذشت و حکومت ملتان به ملک سلیمان رسید. پس از مرگ ملک سلیمان نیز فیروزشاه تغلقی، خضرخان را اقطاع دار یا حاکم ملتان کرد.
حمله به خضرخان
در ۷۹۶، به دستور محمودشاه تغلقی، سارنگ خان (حاکم دیپالپور) به خضرخان حمله کرد و ملتان را گرفت و خضرخان ناگزیر به حاکم بیانه پناه برد (که از زندانی کردن خضرخان به دست سارنگ خان نیز یاد کرده اند). در ۸۰۱، امیرتیمور به هند لشکر کشید و دهلی را تصرف کرد، خضرخان نزد او رفت و از آن جا که تیمور به سادات ارادت داشت، او را اکرام کرد و تحت حمایت گرفت. هنگام بازگشت به سمرقند نیز، اقطاعات ملتان و دیپالپور را به خضرخان سپرد و او را روانه آن جا کرد. خضرخان با سازماندهی حکومت و تقویت نیروهایش در ملتان و دیپالپور، آرامش را برقرار و امیرنشینی مستقل تأسیس کرد، ولی دهلی همچنان گرفتار اغتشاش بود. ملّو اقبال خان که از ۸۰۱ بر دهلی مستولی شده بود، دست به پیشروی زد. متحد خضرخان بهرام ترک بچه به مقابله با او پرداخت و در جنگی که در ۱۹ جمادی الاولی ۸۰۸، نزدیک اَجُودهَن روی داد، ملّواقبال خان، کشته و لشکر او منهزم شد. پس از مرگ محمودشاه ناصرالدین (۸۱۶)، دولت خان لودی دهلی را تصرف کرد. در رمضان ۸۱۶، خضرخان شهر رُهْتَک را محاصره کرد و به سوی میوات پیشروی نمود و جلال خان، حاکم آنجا، را به تسلیم واداشت، سپس سَنبَل را تخریب و غارت کرد و در ذیحجه ۸۱۶ با لشکری انبوه دهلی را محاصره نمود. پس از چهار ماه، دولت خان تسلیم شد و خضرخان در ۱۵ ربیع الاول ۸۱۷ دهلی را تصرف کرد و از این سال، سلسله سیدیها را در دهلی تشکیل داد.
نام ننهادن سلطان بر خود
خضرخان در طول سلطنتش بر دهلی هیچگاه نام سلطان یا شاه بر خود ننهاد و خود را رایات اَعلی (مسند عالی) و دست نشانده تیمور می دانست. وی ابتدا در ملتان به نام امیرتیمور و سپس در دهلی به نام شاهرخ، نواده تیمور، سکه زد و خطبه خواند و هر ساله، پیشکشی شایسته برای شاهرخ می فرستاد تا حمایت او را جلب کند. در پایان خطبه نیز، نام شاهرخ را ذکر و برایش دعا می کرد. خضرخان پس از تصرف دهلی، سرزمینهای مجاور را افزون بر ملتان و سند به زیر فرمان درآورد. او تاج الملک تحفه را وزیر خود کرد و از ۸۱۷ تا هنگام مرگ به کمک وی عمر خود را به لشکرکشی سپری کرد. خضرخان قبایل ترک مخالف خود را سرکوب نمود و نیز راجاهای هندویِ کتهر و گوالیار را خراج گذار خود ساخت. او از پنجاب تا دوآب را تصرف و در متصرفات خود آرامش برقرار کرد، اما درگیری او با امرای دیگر (از جمله احمدشاه گجراتی، طوغان رئیس، هرسینگ و سارنگ خان برادر ملّو اقبال خان) بر سر غنایم و متصرفات دائمی بود. در ۸۲۳، خضرخان به میوات لشکرکشی کرد و متمردان این ولایت را به اطاعت درآورد و قلعه کوتله را فتح و تخریب کرد و از نواحی گوالیار و اتاوه خراج گرفت. در پی آن بیمار شد و به دهلی بازگشت و در ۱۷ جمادی الاولی ۸۲۴ در دهلی درگذشت. از خضرخان به نیکی یاد شده است و او را پادشاهی عادل نامیده اند.

جملاتی از کاربرد کلمه خضرخان

من خضرخان تاج دهم در جهان نطق خضرست رشگ خورده لفظ کمینه ام
در آن شب کان صنم را حالت این بود خضرخان نیز هم‌چون او غمین بود
عنان جیحون در دست طبع خاقانی است از آن جهت به سمرقند خضرخان ماند