خشکی بست
جملاتی از کاربرد کلمه خشکی بست
گر چنین خواهد به خشکی بست کشتی اسمان ابر می گردد شب آدینه مستان را به چشم
بس که کشتی را به خشکی بست پیر میفروش دست خواهش چون سبو شد خشک درزیر سرم
زمانه کشتی احسان چنان به خشکی بست که هیچ تشنه جگر بازی سراب نخورد