جملاتی از کاربرد کلمه خسروا
زیان نبودی از مرگ خسروا خداوندا بگیر گیتی و در وی بساط دین گستر
کجایی خسروا تا یار بینی بیا ای بیخبر تا کار بینی
بمان خسروا با طرب تا به شادی چنین عید سیصد هزاران گذاری
کامروا خسروا زود بود آنکه باز بیندت ابن یمین آمده شاد از سفر
چو خسروا گر می خوهی ملک وصل چو فرهاد آن کن که شیرین خوهد
شاهان بر انتظار شکارند خسروا باشد شکار تو همه بر انتظار تو
مزن لاف صبوری خسروا در عشق کاین صرصر به رقص آرد چو نفخ صور، کوه پای بر جا را
ملک خسروا کیا شاها دولت افزای و کام حاسد کاه
شاه و شهزاده بسی اند درین عهد ولیک خسروا تو دگری کار تو چیزی دگرست
کای: شهنشاه برون شو ز مغاک خسروا سر بدر آر، از دل خاک