خزم

معنی کلمه خزم در لغت نامه دهخدا

خزم. [ خ َ ] ( ع مص ) سوراخ کردن بینی شتر. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ). || خلیدن شتر. || ملخ را بسیخ در کشیدن. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ). || ( اصطلاح عروض ) زیادتی حرفی است یا دو کی در اول مصراع. متقدمان شعراء عرب استعمال کرده اند تمام معنی را و از وزن و تقطیع ساقط داشته و بیشتر آن حروف عطف بوده است چون هل و بل و ثم و واو و فاء و بعضی از شعراء عجم در این باب تقیل بدیشان کرده اند و در یک دو بیت خزم آورده چنانک شاعر گفته است :
هرک با مرد مست جنگ کند
ملامت آن را رسد کی هشیار است.
و میم ملامت خزم است و وزن و تقطیع این مصراع چنان باشد کی ملامت آن را رسد کی هشیار است و این زشت خزمی است چی در شعر عرب اغلب خزوم حروف زواید باشد چنانک گفتیم و این شخص میم ملامت را کی اصل کلمه است خزم ساخته است و بهیچ حال محدثان شعرای عرب و عجم را نشایدکی خزم بکار دارند از بهر انک ذوق شعر خلل می کند و طبع از آن نفرت می گیرد و این اسم از خزامه شتر گرفته اند و آن زیادت حلقه باشد پشمین کی در بینی شتر کنند تا مهار در وی بندند. ( از المعجم فی معاییر اشعار العجم ).
خزم. [ خ َ زَ ] ( ع اِ ) درختی است مانند دَوم که از پوست وی رسن سازند. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه خزم در فرهنگ عمید

در عروض، آوردن حرف یا حروفی زائد و خارج از وزن در ابتدای مصراع که تقطیع به شمار نمی آید.

معنی کلمه خزم در فرهنگ فارسی

درختی است مانند دوم که از پوست وی رسن سازند .

جملاتی از کاربرد کلمه خزم

بجز از سایهٔ تو کی توان جستن عدیل تو به‌روی یار خزم زی که بی‌یار و عدیلستی
گه جهم همچو رنگ بر کهسار گه خزم همچو مار در کردر
مهتاب‌وار در خزم از روزن آنچنانک نگذاردم رقیب که سوی در آیمت
چون ماه سی‌شبه که به خورشید درخزد اندر خزم به بزمت و در بستر آیمت
به ار در خم می فرو شد خزم چو می جامه‌ای را به خون می‌رزم