خردپیشه. [ خ ِ رَ ش َ / ش ِ ] ( ص مرکب ) عاقل. خردمند. ( از ناظم الاطباء ). آنکه در کارها از راهنمایی های عقل پیروی کند : بار این بند گران تا کی کشد این خردپیشه روان ارجمند؟ناصرخسرو.ای خردپیشه حذر دار از جهان گر بهوشی پند حجت کار بند.ناصرخسرو.راست خوهی هیچ خردپیشه را نیست بدین منزلت و پایه...َر.سوزنی.
معنی کلمه خردپیشه در فرهنگ عمید
= خردمند
معنی کلمه خردپیشه در فرهنگ فارسی
عاقل خردمند
جملاتی از کاربرد کلمه خردپیشه
کای خردپیشه ی انصاف آیین کت در اقلیم هنر نیست همال
گفت خردپیشه که خاموش باش شرح دهم یک دو سخن گوش باش
پنهان ز همه عالم گرمابه زده هر دم هم پیر خردپیشه هم جان جوان ای جان