معنی کلمه خردومند در لغت نامه دهخدا
پیش آی کنون ای خردومند و سخن گوی
چون حجت پیش آید از حجت مخریش.فرالاوی یا خسروی.با خردومند بیوفا بود این بخت
خویشتن خویش را بکوش تو یک لخت.رودکی.از من نپسندد خردومند گر از رطل
من بر گل و شمشاد کنون می نکشم شاد.لامعی.سودمند است سمند ای خردومند ولیک
سودش آن راست سوی من که مر او راست سمند.شاه ناصر.