خرده گیری

معنی کلمه خرده گیری در لغت نامه دهخدا

خرده گیری. [ خ ُ دَ / دِ ] ( حامص مرکب ) اعتراض. ( یادداشت بخط مؤلف ). || نقد. انتقاد. ( یادداشت بخط مؤلف ). عمل خرده گیر.

معنی کلمه خرده گیری در فرهنگ عمید

عیب جویی، انتقاد.

معنی کلمه خرده گیری در فرهنگ فارسی

عمل خرده گیر عیب جویی ایراد گیری نکته گیری انتقاد .

جملاتی از کاربرد کلمه خرده گیری

عمر کوتاهی ضعیفی بی تنی خرده گیری همچو چشم سوزنی
گاه نابرده سوی معنی پی خرده گیری ز تعصب بر وی
با بزرگان نرسد خرده سخن می گویی خرده گیری به میان نیست، سخن بازگشای
ز خرده گیری گل دان قبای تنگ شکفت که بر زمین کشد از حیف دامن پر زر
ای شیر هر شکاری آخر روا نداری دل را به خرده گیری سوزیش همچو خرده
بر بزرگان خرده گیری و ز بزرگی دم زنی گر بزرگی بگذر این راه و بترک خرده گیر
چو تو از گل بدین‌سان خرده گیری نکوتر آنکه گل را مرده گیری