خذف. [ خ َ ] ( ع مص ) سنگریزه و خسته خرما و مانند آن انداختن به انگشتان یا بچوب. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء )( از تاج العروس ) ( از آنندراج ). به انگشت سنگ انداختن. ( مصادر زوزنی ). || بیوکندن و بینداختن چیزی بسوی کسی. || دریدن. || دروغ گفتن. || سوراخ کردن. ( مصادر زوزنی ). خذف. [ خ َ ذَ ] ( اِ ) سفال ریزه. ( از قاموس ) ( از غیاث اللغة ) ( آنندراج ).
معنی کلمه خذف در فرهنگ فارسی
سفال ریزه
معنی کلمه خذف در دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] خذف پرتاب سنگ ریزه را گویند و از آن در بابهای صلات و حج سخن گفته اند . به فتح خاء و سکون ذال تلفظ می گردد . تعریف خذف خَذْف (حَذف)، پرتاب کردن سنگ ریزه و مانند آن با کیفیتی خاص می باشد . کاربرد خذف در فقه از آن به مناسبت در باب صلات و حج نام برده اند. استحباب رمی جمره با خذف ...
جملاتی از کاربرد کلمه خذف
گهر جوید ولی از معدن خاص خذف ریزد ولی از دست غواص
«وَ لُوطاً آتَیْناهُ» یعنی و آتینا لوطا، «حُکْماً وَ عِلْماً». و قیل و اذکر لوطا آتیناه حکما. الحکم فی القرآن علی وجهین: احدیهما بمعنی القضیّة کقوله: «لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ». و الثانی بمعنی الحکمة تجده فی مواضع من القرآن و هو هاهنا من هذه الوجه، تقول حکم و حکمة کما تقول نعم و نعمة. و علما بمعنی فقها بدین اللَّه، و قیل حکما و علما، ای النبوّة و الکتاب. «وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْقَرْیَةِ» ای من اهل القریة کقوله: «وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ عَتَتْ» ای عتی اهلها، و القریة سدوم «الَّتِی کانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ» ما کره اللَّه، من اللواط و قطع السبیل، و اتیان المنکر من التضارط فی الاندیة، و خذف النّاس بالبنادق. «إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمَ سَوْءٍ» شرارا، «فاسِقِینَ» خارجین عن طاعة اللَّه، «وَ أَدْخَلْناهُ» یعنی لوطا، «فِی رَحْمَتِنا» فنجّیناه بها، و قیل ادخلناه فی النجاة و الخلاص من قومه. «إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ» المطیعین لامر اللَّه.
به هم درفکن این کتب را ورق ز هم درفکن این خذف را طبق