خداوندگاری

معنی کلمه خداوندگاری در لغت نامه دهخدا

خداوندگاری. [ خ ُ وَ دِ ] ( حامص ) حالت خداوندگار بودن. در اطلاقات این کلمه بصورت اسمی بخود می گیرد و خطابی است که کهتران بمهتران یا فرزندان بپدران یا رعایا بشاه و امیران و بیگ ها میکنند. || استقلال. حکومت. داوری. پادشاهی. سلطنت. ( از ناظم الاطباء ). || ( ص نسبی ) منسوب بخداوندگار بودن ، یعنی شاهی و امیری. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه خداوندگاری در فرهنگ عمید

بزرگی.

جملاتی از کاربرد کلمه خداوندگاری

بازیلیدس نیز مانند مرقیون، به خدای ناشناخته اعتقاد داشت، اما او را خداوندگاری شخصی می‌پنداشت. او تحت تأثیر انجیلِ یوحنا بود و می‌گفت که خدای ناشناخته نطفهٔ همگانی یا اشفتگیِ نخستین را از هیچ آفرید. عناصر آسمانی به بالا گریختند، اما تنها روحِ انسان بر جای ماند.
«لَهُ مُعَقِّباتٌ» خدای را فریشتگانی‌اند، «مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ» پیش بنده و پس او، «یَحْفَظُونَهُ» میکوشند بنده را «مِنْ أَمْرِ اللَّهِ» بفرمان اللَّه، «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ» تغییر نکند و بنگرداند آنچه قومی دارند و در آن باشند از نیکویی حال، «حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» تا ایشان تغییر کنند و بگردانند آنچه بر دست دارند از نیکویی افعال، «وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً» و چون خدا بقومی بدی خواهد، «فَلا مَرَدَّ لَهُ» بازداشت و باز پس برد نیست آن را، «وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ (۱۱)» و ایشان را جز ازو خداوندگاری و کارسازی نیست.
وگر سیدش لب به دندان گزد دماغ خداوندگاری پزد