معنی کلمه خداش در لغت نامه دهخدا
- ابوالخداش ؛ گربه. ( ناظم الاطباء ).
خداش. [ خ ِ ] ( اِخ ) بعضی ها نام او را ابن حصین بن الاصم بن عامربن رواحةبن حجربن عبدبن معیص بن عامربن لؤی القرشی عامر معروف به ابن بشیر آورده و بعض دیگر او را خراش ( یعنی به راء بدل دال ) ذکر کرده اند. ابن کلبی میگوید: او را با پیغمبر صحبتی بوده و بنظر بنوعامر او کسی است که مسیلمة کذاب را کشت. دارقطنی این مطلب را تأیید می کند و ابن عبدالبرقی چنین اخراج کرده که خداش بن بشیر و خداش بن حصین یکی بوده اند. ( از الاصابه قسم 1 ص 105 ).
خداش. [ خ ِ ] ( اِخ )ابن ابی خداش مکی. وی از مدرکین زمان پیغمبر بود. ابوعامر عقدی از داودبن ابی هند از ایوب بن ثابت از صفیه دخت بحریه روایت میکند و میگوید: صفیه گفت : عم من از نبی تقاضای بخشش سینی ای کرد و ابن منده نیز آن را ذکر نموده است. ابن سکن گفت : این حدیث مشهور نیست و از او روایت حدیثی دیگر کرد که در اسناد آن نظر است.جز این ابن سکن از طریق دیگر از ایوب بن ثابت از بحریه اخراج حدیث کرد بر این مبنا که ثابت گفت عم بحریه خداش پیغمبر را دید که در کاسه ای غذا می خورد او طلب بخشش آن سینی کرد. ایوب بن ثابت گفت : چون عمر بر آنها وارد می شد، میگفت سینی رسول خدا را برای من بیاورید. ابن سکن گفت : این حدیث از بحریه نیز نقل شده منتها از طریق عم او بنام فراس ولی ثابت نشده است. صاحب اصابه میگوید: ابوموسی از طریق محمدبن معمر از ابی عامر چنین روایت کرده است که ابوموسی از یحیی بن ثابت از صفیه این حدیث را روایت کرده ، منتهی نام عم او را «فراس » ذکر نمود. به آخر آن اضافه کرده که ما آن سینی را برای او می آوردیم ؛ پس او آن را از آب زمزم پر میکرد و از آن می نوشید و بر صورتش می پاشید. شاید برای ابی عامر در این جادو اسناد بوده است. ولی ظاهر آن است که هر دو یکی هستند و یکی از دو اسم مصحف دیگر است و ترجیح با «خداش » است. ( از اصابه قسم 1 ص 105 ).
خداش. [ خ ِ ] ( اِخ ) ابن بشربن خالدبن حرث ، مکنی به ابویزید تمیمی و معروف به بعیث بصری. وی از خطیبان و شاعران و بزرگان عرب است که بحدود چهل سال بین او و جریر مهاجاة بود و در ظرف این مدت یکی بر دیگری فائق نیامد و هیچ دو شاعر عرب چه در دوره جاهلیت وچه در اسلام چنین مهاجاتی نکردند. فرزدق بعیث را کمک می کرد و بعیث نیز ابن ام غسان را بر ضد جریر برمی انگیخت. از آنچه بعیث بر ضد جریر گفته ابیات زیر است :