معنی کلمه خانه کردن در لغت نامه دهخدا
اعتمادش بود از روی قیاس
خانه نتوان کرد در کوی قیاس.مولوی.یعنی خلاف رأی خداوند حکمت است
امروز خانه کردن و فردا تحولی.سعدی.در دلم تا ماه حسنش کرد امشب خانه ای
ابر نیسان شد دو چشم از گریه ٔمستانه ای.میرزاصدر( از آنندراج ). || خانه ساختن. خانه درست کردن :
ای آنکه خانه بر ره سیلاب میکنی
بر خاک رودخانه نباشد معولی.سعدی.مکن خانه بر راه سیل ای غلام
که کس را نگشت این عمارت تمام.سعدی ( بوستان ).|| خانه کردن آتش ؛ پوشیده ماندن آتش و توسع یافتن آن چنانکه کس نبیند جای آنرا. || خانه کردن کمان ؛ کج شدن گوشه های کمان از وضع اصلی خود. ( غیاث اللغات ).