خانه کردن

معنی کلمه خانه کردن در لغت نامه دهخدا

خانه کردن. [ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) قایم شدن. مکان گرفتن. اقامت کردن. ( آنندراج ) :
اعتمادش بود از روی قیاس
خانه نتوان کرد در کوی قیاس.مولوی.یعنی خلاف رأی خداوند حکمت است
امروز خانه کردن و فردا تحولی.سعدی.در دلم تا ماه حسنش کرد امشب خانه ای
ابر نیسان شد دو چشم از گریه ٔمستانه ای.میرزاصدر( از آنندراج ). || خانه ساختن. خانه درست کردن :
ای آنکه خانه بر ره سیلاب میکنی
بر خاک رودخانه نباشد معولی.سعدی.مکن خانه بر راه سیل ای غلام
که کس را نگشت این عمارت تمام.سعدی ( بوستان ).|| خانه کردن آتش ؛ پوشیده ماندن آتش و توسع یافتن آن چنانکه کس نبیند جای آنرا. || خانه کردن کمان ؛ کج شدن گوشه های کمان از وضع اصلی خود. ( غیاث اللغات ).

معنی کلمه خانه کردن در فرهنگ فارسی

قایم شدن مکان گرفتن

جملاتی از کاربرد کلمه خانه کردن

در رهگذر سیل، خانه کردن بیرون شدن از خط اعتبار است