معنی کلمه خانه خانه در لغت نامه دهخدا
ز گیسو نافه نافه مشک می بیخت
ز خنده خانه خانه قند میریخت.نظامی.با مظهری امروز بویرانه خویش
بودیم بفکر دل دیوانه خویش
ابر کرمی موج زد و پر کردیم
از مدح تو خانه خانه کاشانه خویش حیاتی گیلانی ( از آنندراج ). || حجره حجره. ( ناظم الاطباء ). با خانه های متعدد. چون : «صفحه شطرنج و نرد خانه خانه است »، یعنی به اجزائی غالباً مربع و متساوی قسمت شده است ، شطرنجی شکل. || خانه بخانه :
شهرشهر و خانه خانه قصد کرد
نی رگش جنبید و نی رخ گشت زرد.مولوی.